موضوع: "اهل بيت(عليهم السلام)"
چشمم از اشك پر و مشك من از آب، تهي است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب، تهي است
به روي اسب، قيامم به روي خاك، سجود
اين نماز ره عشق است، از آداب، تهي است
علي(ع) فرزند ابوطالب و نوهي عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار ميرود. سيزده سال قبل از بعثت، در عرصهي عالم خاكي ظهور كرد. كنيهي او ابوالحسن و حيدر لقب اوست. علي(ع) از دوران كودكي پرورش يافتهي پيامبر بود و معرفت و حكمت و اخلاق را از او آموخت. براي شناخت بيشتر امام علي(ع) به بيان برخي ويژگيهاي برجستهي آن حضرت ميپردازيم:
اميرالمؤمنين اولين كسي است كه رسول خدا را تصديق كرد و به او ايمان آورد و به نماز او اقتدا كرد. [1] حضرت جايگاه خود و ياران پيامبر را چنين توصيف ميكند: «ما پيوسته و پيگير در كنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهايمان ميجنگيديم. و اين امر جز افزودن بر ايمانمان و پذيرش و فرمان برداري بيشتر حق، پيآمدي نداشت.» [2]
با اينكه، امت پيامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتي كه پيامبر به دست علي(ع) سپرد، توسط افراد كينهتوز غصب شد، ولي علي(ع) با موقعيتشناسي، صبر را بر تقابل ترجيح داد. و با سكوت، در مقابل فتنه و آشوب ايستاد تا اينكه، دين رسول الله بماند. حضرت در نامهاي به مردم مصر، جريان سقيفه را توضيح ميدهد: «مردم را ديدم پيرامون ديگري گرد آمدهاند و با او بيعت ميكنند. دست از هركاري برداشتم و بيعت نكردم تا آن گاه كه ديدم بازگشتگان از اسلام بازگرديده، به نابودي دين محمد(ص) فرا ميخوانند؛ لذا ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و مسلمانان برنخيزم، در ساختمان آن شكستگي و رخنهاي ببينم، يا آن را سراسر ويران بيابم كه مصيبت چنين پيشآمدي بر من، بسي گرانتر است تا از دست رفتن سرپرستي شما كه بيگمان بهرهي روزهايي اندك است.» [3]
3. آگاه ساختن مردم و آشنا كردن آنها به حقوق اجتماعي
«آنگونه سخناني كه با گردنكشان خودكامه ميگويند، با من نگوييد و چنان كه در نزد خودخواهان تندخو محافظه كاري ميكنند، با من محافظهكاري نكنيد. و با ظاهر سازي معاشرت نداشته باشيد و دربارهي من گمان نبريد كه اگر سخن حقي به من گفته شد، آن را سنگين احساس كنم، و نه اين كه بپنداريد كه من خواستار بزرگداشت خود از سوي شما هستم» [4]
اميرالمؤمنين(ع) با همهي عظمت و بزرگي، به درگاه خدا رو ميآورد و با او خلوت و زمزمه ميكرد. و چنين با خدا ميگفت: «خدايا، گناهي را از من بيامرز كه تو از من بدان داناتري. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدايا، گناهي را از من بيامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفا كردني در نزد من برايش نيافتهاي. خدايا، گناهي را از من بيامرز كه به زبانم خواستهام به سوي تو تقرّب بجويم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده است. خدايا به گوشهي چشم اشاره كردنها و سخنان بيهوده گفتنها و خواستههاي نارواي دل و لغزشهاي زبان را از من بيامرز.» [5]
خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدي حضرت علي(ع) بودند كه با روشهاي گوناگون با آن حضرت مخالفت مينمودند؛ ولي امام علي(ع) در تعليم و هدايت و آگاه سازي آنها كوتاهي نكرد و در نامهها و خطبههايش، آنها را به انحرافاتشان گوشزد نمود. [6]
علي(ع) مانند ساير زمامداران نبود كه تنها به حكومتداري خويش بينديشد و از هدايتگري كه مهمترين وظيفهي امامان است، غفلت نمايد. به همين دليل، نهجالبلاغه، سرشار از رهنمودهاي اخلاق نظري و عملي است. بيانات اخلاقي امام به جهانبيني و فرجام شناسي آن حضرت وابستگي معناداري دارد.
غيبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندي، حرص، كبر، آزمندي، دنياپرستي، تنگ چشمي نمونههايي از اخلاق ناپسند است كه امام بدان پرداخته است. [7] خوشخويي، در اختيار بودن زبان، اقدام كردن به كارهاي پسنديده، صبر و پايداري، راستي در گفتار، فروتني، دانش و بردباري نمونههايي از درسهاي اخلاق پسنديدهي امام علي(ع) است. [8] [9]
امام علي(ع) در بيان حقايق الهي تنها به ذكر چند توصيهي اخلاقي اكتفا نميكرد؛ بلكه با روش عقلي و استدلالي به توصيف آنها ميپرداخت. [10] براي نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتي و تجزيه ناپذيري حق تعالي ميفرمايد: «هر آن كه خدا را توصيف كند و صفاتش را زايد بر ذات بداند او را دو چيز انگاشته، و هركس او را دو چيز ميانگارد براي او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و كسي كه خدا را درست نشناسد به سوي او اشاره ميكند، و كسي كه به او اشاره كند او را در مكاني محدود دانسته است، و هر كه او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از اين نسبتها است. [11]» خوانندگان گرامي توجه دارند كه اسلوبي كه امام علي(ع) در مسائل توحيدي بيان ميكند، كاملاً عقلي و استدلالي است. شكي نيست كه اين بيانات از آن علي(ع) است و با سند معتبر تاريخي و نيز يكنواختي سياق اين مطلب مستدل ميگردد.
امام در خطبهي ديگري ميفرمايد:« خداوند با برتري و چيرگي و قدرت خود بر اشيا و پديدهها، جدا از آنهاست و موجودات و پديدهها نيز به اينكه تحت قبضهي قدرت اويند و بازگشتشان به سوي او است جدا از او هستند، هر كس خدا را توصيف كند محدودش دانسته، و هركه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازليّت الهي است». [12] و نيز ميفرمايد: «خداوند واحد و يگانه است اما نه واحدي عددي؛ هميشگي است ليكن نه در محدودهي زمان، و پايدار است ولي نه به پشتوانهاي». [13] حضرت اميرالمؤمنين(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهي ميفرمايد: «آيات و نشانههاي قدرت خدا، برهان قاطعي بر اثبات هستي او است، بلكه خود وجود او كه در همه چيز تجلّي دارد و گواه هستي خويش ميباشد. و شناخت او همان توحيد و يگانه دانستن او است، و توحيد واقعي، جدا دانستن او از مخلوقات است به اين معني كه صفاتش را مغاير صفات آنها بدانيم، نه اينكه كنارهگيري و جدايي جسماني مقصود باشد. او پروردگار و آفريدگار مطلق است و خود، آفريده و پرورده شده نيست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آنچه به تمام ذات و حقيقت شناخته گردد، خدا نيست. او است كه دليل وجود خويش است و وسايل شناسايي را هم خود او فراهم آورده است.» [14]
امام(ع) دربارهي شناخت خداوند، تصريح ميكند كه «حق تعالي با حواس درك نميگردد و به مردم، قياس و تشبيه نميشود. كيفيت او شناخته نميشود. خِرَدها توان اندازهگيري او را ندارند و افكار و تخيلات از حريم كبريايي او دورند. [15] «چشمها و حواس او را نميبيند، ولي دلها در پرتو ايمان واقعي و اخلاص، هستي او را درك ميكنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصيف نميشود. خواست او بدون انديشه و قصد صورت ميگيرد. ظاهر است اما مستقيماً ديده نميشود، ولي وجودش متجلي است» [16].
[1]. نهج البلاغه، خطبهي 37 و 131.
[2]. همان، خطبهي 56.
[3]. نهجالبلاغه، نامهي 62.
[4]. همان، خطبهي 216.
[5]. نهج البلاغه، دعاي 78.
[6]. همان، خطبهي 29، 34.
[7]. نهج البلاغه، خطبهي 140، حكمت 298، 225 و خطبهي 86 و 16 و حكمت 228.
[8]. همان، خطبهي 176و 23، حكمت 126، 113، 138، 248، 211، 222، 228، 113، 223.
[9]. سيـد مــحـمد مهدي جعفري، آمــوزش نهـجالـبلاغه، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشـاد اسـلامي، ص 323 ـ 392.
[10]. ر.ك: علامه سيد محمد حسين طباطبايي، علي(ع) و فلسفهي الهي، ترجمهي سيد ابراهيم سيد علوي، نشر مطهر، زمستان 1379.
[11]. نهجالبلاغه، خطبهي اول.
[12]. نهجالبلاغه، خطبهي 152.
[13]. نهجالبلاغه، خطبهي 185.
[14]. احتجاج طبرسي، طبع دارالنعمان، نجف اشرف، ج 1، ص 299، به نقل از علي و فلسفهي الهي، ص 69.
[15]. توحيد صدوق، ص 79.
[16]. توحيد صدوق، ص 308.
يكي از مسائلي كه حيرت و شگفتي آدميان را به ارمغان ميآورد، مطالعهي شخصيت علي(ع) است كه جامع كمال انساني و در بردارندهي شهامت، حقجويي، حقخواهي، حقگرايي و عدالت است و فصاحت كلام او با شجاعتش همراهي ميكرد.
مولود كعبه كه ابراهيموار هيچگاه بر بتان سجده نكرد، موحد به دنيا آمد و موحدانه در محراب عبادت به ديدار حق شتافت و رستگار گشت.
امام(ع) برجستهترين پيرو محمد(ص) بود و قرآن را طراز عدالت قرار ميداد.
علي از روزگار خود بزرگتر بود و همين سبب احساس تنهايي او بود؛ حتي جامهي تاريخ و جامهي معاصر بر اندام علي نميگنجد.
تنهايي علي، زاييدهي كينهتوزي و حسادت دشمنان و ناداني دوستان او بود. علي از گذشته و حال جفا ديده است و اما آيندگان نيز… .
وجوه متفاوت و متضاد در علي(ع) مستشرقان را به وجد در آورده است. شير بيشهي روز و عارف شب، ذلّت در برابر خدا و عزّت در برابر دشمن، گرسنگي مستمر، همراه با فعاليت شبانه روزي، قاطعيت همراه با مدارايي، نمونهاي از تضاد علوي است.
مرگ علي(ع)، او را بيشتر شناساند؛ آن گاه كه توفان سياه ذلّت و سياست مكر و نيرنگ آشكار شد و زبوني مردم را به ارمغان آورد و سلطنت را جانشين امامت ساخت.
علي، گرفتار تعصب، افراط و تفريط، حسادت، كينه و ستم روزگار خويش بود. خواص، بيش از عوام به آن حضرت آزار ميرساندند؛ همچنان كه نزديكانش بيشتر از ديگران به او ستم روا داشتند.
پيامبر در روز غديرخم فرمود: «هر كس كه من مولاي او هستم پس علي هم مولاي اوست». و نيز فرمود: «پسر ابيطالب، ولايت امتام حق توست؛ اگر به درستي و عافيت، تو را ولي خود كردند و با رضايت دربارهي تو به وحدت نظر رسيدند، امرشان را به عهده گير و بپذير؛ اما اگر دربارهي تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خود واگذار؛ زيرا خدا راه گشايشي به روي تو باز خواهد كرد».
هيچ شخصي در گذشته و حال، همچون علي براي اسلام و پيامبر فداكاري نكرد، به گونهاي كه آيهي « وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤوفٌ بِالعِباد».
نور وحي و رسالت را به چشم خود ديد و بوي نبوت را استشمام ميكرد. هنگام نزول وحي، نالهي شيطان را ميشنيد[1][1]. آنگاه كه هر كس سر در لاك خود فرو برده بود و در كارها سستي ميورزيد، و زبان بسته بود، براي ياري دين، قيام كرد و بر همگان سبقت گرفت.[2][2]
با سوز جان به پيامبر خطاب كرد: «هر شب خواب به چشمم نرود تا آنگاه كه خداوند براي من سرايي را كه در آن جاي گرفتهاي، اختيار كند. به زودي دخترت، تو را خبر دهد كه چگونه امتات گرد آمدند و بر او ستم كردند. همهي سرگذشت را از او بپرس و خبر حال ما را از او بخواه. اينها در زماني بود كه از مرگ تو ديري نگذشته بود و تو از يادها نرفته بودي».[3][3]
امام در مقام فرمانروايي و زمامداري امور، سياستهاي حقوقي، مالي، اداري، اقتصادي، سياسي خود را شفاف بيان كرد و دولت خود را دولت پاسخگو معرفي نمود.
زندگي علي(ع) سرشار از تعاون و همكاري و همياري بود. توجه به مستمندان و پرداخت زكات و صدقات، سيرهي مستمر او بود.
عليرغم غصب خلافت، هميشه خلفا را در قضاوتها ياري ميكرد و صراط مستقيم را به آنها نشان ميداد.
از حيث نسبت و علم و فضيلت و كمال نفساني، جامع بود.
عرفان و اختلاف علوي، از نوع رهبانيت و گوشهنشيني نبود. جلوت و خلوت علي(ع) همراه هم بوده و در حالي دنيا پرستي را طرد ميكرد كه در دنيا زيست مينمود. علي(ع) محبّت روحاني نسبت به خدا را اساس عرفان قرار داد.
كلام علي جاودانه است. خاموشي در آن راه ندارد و همچون خورشيد ميدرخشيد.
ياران علي همچون حجر بن عدي، عدي بن حاتم طايي، هاني بن عروهي مرادي، عامر بن وائلهي كناني، صعصعه بن صوحان، كميل بن زياد و… از امتيازات علوي برخوردارند.
سيرهي عملي و مكارم اخلاق حضرت علي(ع) نيز به تمام ابعاد آدمي نظر داشت.
اصلاحات علوي جامع بود. اصلاحات روحي، فردي و جسمي، اجتماعي را در بر گرفت.