موضوع: "حکایت"
مسابقه پیامکی با موضوع حجاب و عفاف
1-از عواقب اسفبار بی حجابی و بدحجابی :
الف : اضطراب بی پایان ،افزایش آمار طلاق ،تباهی شخصیت ،فروپاشی کانون خانواده
ب:،افزایش آمار طلاق ،موفقیت در تحصیل ،اضطراب بی پایان ،عدم امنیت
ج:افزایش آمار طلاق ،تباهی شخصیت،امنیت،اضطراب بی پایان
د: گزینه الف ب
2- کدام گزینه را می توان از علل بد حجابی شمرد ؟
الف: داشتن دوستان ناباب
ب:عقده های روانی و کمبودهای روحی
ج:تهاجم فرهنگی بیگانه و خود باختگی
د: همه موارد
3-فلسفه حجاب از منظر قرآن کریم کدام گزینه می باشد ؟
الف: حجاب تمایز بین زنان قائل نیست
ب. خیره شدن چشمها به سمت زنان با حجاب
ج:آگاهی بخشی به افراد ضعیف الایمان
د: حجاب مرزی است که زنان دارای هویت فرهنگی را از زنان بی هویت و غرب زده جدا می سازد.
4-بهترین زنان از نظر حضرت زهرا سلام الله علیها کدام زنان می باشد؟
الف:کسانی که روسری و پیراهنی بر تن کنند که بدنشان را بپوشاند
ب: زنانی که زینتشان را برای غیر شوهر آشکار نکنند .
ج: کسانی هستند که نه مردان انان را ببینند و نه انان مردان را ببینند.
د: زنانی که با مردان سخن نگویند .
5-کدام گزینه معنای حجاب در کلام رهبر عظیم الشان انقلاب می باشد.
الف: حجاب منزوی کردن زن نیست .
ب:حجاب به معنای جلوگیری از اختلاط بی قید و شرط زن و مرد در جامعه است .
ج: لباس رسمی زن می تواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است .
د: گزینه الف و ب
«سوالات برگرفته از کتاب بهشت جوانان آقای محمدی نیا می باشد »
لطفا پاسخ سوالات را به ترتیب گزینه صحیح با ذکر نام و نام خانوادگی و نام مدرسه و شماره تماس به 09173329956پیامک کنید.
(مثلا:الف.ج.ب.د.الف خانم …مدرسه …09173329956) ان شاالله اهدای جوایز برگزیدگان روز میلاد امام رضا علیه السلام.لطفا تا تاریخ 27تیرماه پاسخ مسابقه را ارسال بفرمایید.
روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :
من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !
یک اینکه می گوید :
خداوند دیده نمی شود
پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد
دوم می گوید :
خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند
در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد
سوم هم می گوید :
انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد
در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد
بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست !
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد
ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت.
منبع :سایت نمکستان